هرمنوتیک و اندیشه اسلامی قسمت اول
نوشته شده به وسیله ی محسن انبیائی در تاریخ 89/3/21:: 10:39 عصر
هرمنوتیک یکی از رشته های علمی نوظهور است که توانسته است در طول عمر کوتاه خویش تاثیر شگرفی را بر جریان اندیشه بشری به جای بگذارد. اهمیت هرمنوتیک از آن روست که نتائج حاصله از مباحثات آن بر سایر رشته های علمی سایه افکنده و داده های این علوم را دست خوش تغییر نموده است. فلسفه اولی، خانواده فلسفه های مضاف، الهیات، علوم اجتماعی و ... امروزه بدون نظرداشت به مباحث هرمنوتیکی نمی توانند به تحقیق و پژوهش در حیطه های علمی خاص خودشان بپردازند.
یکی از اموری که به شدت تحت تاثیر این موج جدید قرار گرفته است، دین و تفکر دینی می باشد. از آنجا که هرمنوتیک به مساله فهم و روش فهم متن و اموری از این دست می پردازد و با توجه به اینکه ادیان مخصوصا ادیان ابراهیمی (اسلام، مسیحیت و یهود) شدیدا وابسته به متن کتب آسمانی می باشند، برای یک متفکر دینی آشنائی با داده های هرمنوتیکی و میزان تاثیر این داده ها در روند تفکر دینی، حیاتی می باشد.
برای بررسی رابطه میان هرمنوتیک و یک دین خاص ( به عنوان مثال : اسلام) زمینه های مختلفی وجود دارد که هر یک نیازمند یک تحقیق مفصل می باشد، بعضی از این امور از قرار ذیل می باشند:
الف) امکان ایجاد ((هرمنوتیک اسلامی))
برای بررسی این مساله باید به سوالی مهمتر پرداخت که اساسا ویژگیهای علم دینی چیست؟ آنگاه باید دید که آیا این ویژگیها در هرمنوتیک وجود دارد تا بتوان قید اسلامی را به آن بیفزائیم؟
ب) میزان و نحوه تاثیر هرمنوتیک در تفکر سنتی دینی
ج) مبانی هرمنوتیکی که عالمان دینی از آنها سود جسته، و در روند استنباط از متن دین به آنها ملتزمند.
د) یافتن نمونه های تاریخی از تلاشهای هرمنوتیکی در تاریخ اندیشه اسلامی
این گفتار صرفا در پی رهیافتی به مساله اخیر می باشد و گهگاه به سوال سوم یعنی مبانی هرمنوتیکی عالمان اسلامی خواهد پرداخت.
بدیهی است که برای این منظور ابتدا بایستی به تصویری صحیح از هرمنوتیک دست یابیم.
هرمنوتیک
هرمنوتیک به دسته ای پراکنده از فعالیتهای علمی بشر گفته می شود که هر چند این فعالیتها پیرامون محور فهم می باشد، اما به سختی می توان وجه جامعی را میان این تلاشهای گسترده پیدا کرد و اساسا امکان دارد آنچه که امروزه به نام هرمنوتیک موسوم شده است متشکل از دو یا سه علم مختلف باشد. تحقیق بیشتر این مساله وابسته به بررسی ملاک تمایز علوم از یکدیگر است که آیا این ملاک موضوع علم است یا غرض و یا روش و یا امری غیر از اینها.
اکنون با صرف نظر از این مساله، سه مقوله کاملا متمایز در هرمنوتیک را مطابق دیدگاه ریچارد هالمر ذکر نموده و به بیان ویژگیهای هر یک از این سه مقوله خواهیم پرداخت، در ادامه مشخص خواهیم نمود که آیا هر یک از این سه مقوله مختلف در اندیشه اندیشمندان مسلمان دارای سابقه می باشد یا خیر؟
یک:هرمنوتیک خاص
اشاره به نخستین قالب های شکل گیری هرمنوتیک به منزله شاخه ای از دانش دارد. در این قسم، به منظور منقح کردن کیفیت تفسیر متون، در هر یک از شاخه های علوم و معارف، نظیر حقوق، ادبیات، کتب مقدس و فلسفه، مجموعه ای از قواعد و روش ها فراهم می شد و هر شاخه معرفتی، مجموعه قواعد و اصول تفسیری ویژه ای داشت. از این رو، هرمنوتیک هر رشته، مخصوص همان رشته بود و به همین دلیل، این هرمنوتیک ها به سنت فکری و علمی مربوط به خود اختصاص داشتند. مثلا از هرمنوتیکی که روش تفسیر متون مقدس را می آموخت، در تفسیر متون ادبی کلاسیک مدد نمی گرفتند.
دو:هرمنوتیک عام
از مقوله روش شناسی است و در صدد ارائه روش فهم و تفسیر است، اما اختصاص به زمینه خاصی از علوم ندارد و شاخه های متعددی از علوم تفسیری را پوشش می دهد. این گرایش از قرن هیجدهم اغاز شد و نخستین کسی که تبیین سازگار و منظمی از آن عرضه کرد، متکلم آلمانی فردریک شلایرماخر بود.
پیش فرض این گرایش هرمنوتیکی آن است که قواعد و اصول عامی بر فهم متن حاکم است، صرف نظر از این که آن متن چگونه باشد. عالم هرمنوتیک باید در تنقیح و تنظیم این قواعد عام بکوشد.
سه:هرمنوتیک فلسفی
این گرایش تامل فلسفی در پدیده فهم را وجهه همت خود قرار داده است. بنابر این، علاقه ای به ارائه روش و بیان اصول و قواعد حاکم بر فهم و تفسیر ندارد، چه این روش در باب فهم متن باشد و چه در باب مطلق علوم انسانی. البته اگر دقت کنیم، این نوع هرمنوتیک نه تنها علاقه ای به ارائه روش ندارد بلکه به نقد روش شناسی می پردازد و این ایده را که از راه تنقیح روش می توان به حقیقت رسید، به نقد می کشد.
اکنون که با این سه حیطه متفاوت آشنا شدیم زمان آن رسیده که به دنبال یافت نمونه های تاریخی در هر یک از این سه مقوله در تاریخ اندیشه اسلامی باشیم.
البته قبل از شروع به بحث،ذکر این نکته ضروری است که با اندکی تامل معلوم می شود که هرمنوتیک در هیچ یک از مقولات سه گانه خویش تعارضی با آموزه های اسلامی نداشته و اساسا وجود تعارض میان آنها بی معناست. چرا که همانگونه که در جای خود بحث شده است اثبات و یا نفی یک محمول برای موضوع یک علم و یا موضوع یکی از مسائل آن علم هر دو در ضمن آن علم می گنجند. به عنوان مثال چه ما شهرت فتوائی را حجت بدانیم و چه حجت ندانیم، این مساله ای اصولی است و چه گردش زمین به دور خورشید را بپذیریم و چه نپذیریم این مساله، مساله ای فیزیکی می باشد. به همین شکل موضوعات هرمنوتیکی نیز به خودی خود خنثی بوده و فاقد موضع گیری خاصی می باشند. مثلا این مساله که خواننده در مواجهه با متن فعال است یا منفعل (تا زمانی که این مساله فاقد تصدیق و تائید یکی از دو طرف باشد) نمی تواند تعارضی با دیدگاه اسلامی و یا دیدگاه متفکران دینی داشته باشد.
آنچه که بیشتر به عنوان تعارض هرمنوتیک با اصول تفکر اسلامی مطرح می شود، در حقیقت تعارض دیدگاههای برخی از هرمنوتیست های معاصر در مسائل هرمنوتیکی با دیدگاه سنتی عالمان دینی می باشد که با توجه به آنچه که بیان گردید، روشن است که دیدگاه هر دو گروه را می توان و بایست که زیر مجموعه این رشته علمی قرار داد، چرا که هر علم به دنبال اثبات یا نفی محمولات خاص برای موضوعات خویش می باشد، و بایستی که نسبت به هر دو طرف قضیه جانب بی طرفی را مراعات کند.
البته گاه اتفاق می افتد که علم برای آغاز کار خویش از پیش فرض های خاصی سود می جوید که به آنها مبادی تصدیقی علم گفته می شود. مبادی تصدیقی عبارت است از جمله گزاره هایی که علم نسبت به آنها موضع گیری خاص داشته و حقانیت آنها را مفروض انگاشته و اندیشه مخالف آنها را در درون خویش برنمی تابد. دیدگاه هائی که این پیش فرضها را نمی پذیرند، برای اثبات مراد خویش باید در علم دیگری به اثبات مدعای خویش بپردازند.
به عنوان مثال یکی از پیش فرضهای علم فقه، عصمت پیامبر و ائمه علیهم السلام و حجیت قول، فعل و تقریر ایشان برای عموم مسلمانان است و بدیهی است که کسی که این اصل را نپذیرد، نمی تواند وارد این علم شده و در ضمن مسائل این علم به دنبال اثبات ادعای خویش باشد، بلکه باید که پاسخ سوال خود را از علوم دیگری که به اثبات این پیش فرض پرداخته اند، مانند علم کلام و یا علم اصول بجوید.
ذکر این نکته از آن رو بود که از کلام سابق این گفتار که اساسا هرمنوتیک نمی تواند تعارضی با اندیشه اسلامی داشته باشد، این توهم حاصل نشود که اساسا تعارض میان یک علم و یک اندیشه ناممکن است. بعد از آنکه هر اندیشمندی پیش فرضهای علمی را پذیرفت، در اندیشه خویش آزاد است و در هر مساله هر نظری را که برگزید، تنها می توان آن را مخالف نظر دیگر اندیشمندان و نه مخالف این علم خاص دانست. عدم تعارض میان اندیشه اسلامی و هرمنوتیک نیز از آن روست که پیش فرضهای اندک هرمنوتیک مورد قبول اندیشمندان اسلامی می باشد، و آنچه را که گروهی به عنوان پیش فرض هرمنوتیک فلسفی ذکر نموده اند، تنها باید باورهای برخی از هرمنوتیست های فلسفی دانست و نه پیش فرض هرمنوتیک فلسفی.
یک)هرمنوتیک به معنای قواعدی برای تفسیر متن
در نخستین مقوله از مقولات سه گانه هرمنوتیک، بایستی اعتراف کرد که تلاش دانشمندان مسلمان در رشته هایی چون اصول، ادبیات، تفسیر و ... در زمره نخستین و دقیقترین تلاشهای هرمنوتیکی است.
دین از ابتدا ارتباط خویش با مخاطبانش را از طریق قالب زبانی و گهگاه کتبی آغاز نمود، و از همان ابتدا مخاطبان دین برای فهم مراد شارع احتیاج به استفاده از قواعد و قوانینی برای این منظور یافتند تا با استفاده از آنها بتوانند در این مکالمه شرکت بجویند.
البته این قواعد در ارتکاز مردم عرب زنان معاصر پیامبر وجود داشت (چنانچه در عرف تمامی زبانها بدینگونه است) اما در همان زمان مواردی اتفاق افتاد که نشان داد که نمی توان برای همیشه به این ارتکاز اتکا نمود، بلکه لازم است که به تنقیح و تهذیب این قواعد کمر همت بست.
از جمله مواردی که در تاریخ به ثبت رسیده است جریان کلام پیامبر در غزوه بنی قریظه است که خود پیشاپیش اصحاب به سمت دشمن شتافت و آنگاه خطاب به اصحاب خویش فرمود که لایصلین العصر احد الا فی بنی قریظه. عصرگاهان که اصحاب به سمت بنی قریظه در حال حرکت بودند پایان وقت نماز عصر فرا رسید و اینجا بود که گروهی به نماز ایستاده و گفتند منظور پیامبر از آن جمله تنها آن بوده است که اصحاب بی درنگ به سمت دشمن بشتابند و گرنه نماز را باید در وقت خویش به جای آورد: (قال بعضهم نصلى ما یرید رسول الله منا ان ندع الصلاة ونخرجها عن وقتها وانما اراد الحث على الاسراع فصلوها فى اماکنهم) گروهی دیگر به حرکت خویش ادامه داده و به ظاهر کلام پیامبر استناد کردند که ازنماز در غیر آن سرزمین نهی نموده بود. با آنکه هر دو گروه در فضای زبان عربی نشو و نمو پیدا نموده بودند و قواعد ارتکازی در ذهن آنها وجود داشت، اما در این مورد نتوانستند به درستی کلام پیامبر را درک نمایند.
گذشت زمان این مشکل را بیشتر نمودار کرد، چرا که بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، فاصله زمانی میان مخاطبین دین و متون دینی باعث از بین رفتن بسیاری از قرینه هائی گردید که همراه با کلام وجود داشته و مخاطب را به سمت معنای صواب رهنمون بود و از طرف دیگر این احتمال را به وجود می آورد که گذشت زمان شاید باعث تغییر در شیوهای بیان معانی گردیده باشد، مخصوصا آنکه زبان دین اینک حتی در قسمت سنت نبوی نیز از قالب زبانی به قالب نوشتاری تغییر یافته بود. در این زمان بود که اندیشمندان اسلامی به فکر تنقیح این قواعد ارتکازی افتادند.
شاید بتوان نخستین کار از این دست را کتاب "الالفاظ و مباحثها" هشام بن حکم از شاگردان سخت کوش مکتب علمی امام صادق علیه السلام دانست، که باید آن را فعالیتی هرمنوتیکی از مقوله نخست آن دانست.
تداوم این فعالیتها در مکتب علمی ائمه اطهار از سوئی و مدرسه های فقهی اهل سنت از سوی دیگر منجر به ایجاد علم اصول گردید، که بایستی کتاب "الرساله" شافعی را اولین کتاب جامع اصولی دانست(بر خلاف رساله ظواهر الالفاظ که هر چند نخستین اثر اصولی بود اما فاقد جامعیت نسبت به تمام مسائل اصولی بود)
به مرور مباحث علم اصول در چند قالب کلی شکل گرفت که مطابق برخی تقسیم بندی ها از قرار زیر است:
الف الفاظ
ب حجج
ج اصول عملیه
البته گروهی دیگر این تقسیم بندی را به شکل دیگری ارائه نموده و تقسیمات متنوع تری را برای آن ذکر کرده اند ( لاریجانی،1381). به هر حال بخش اول از این تقسیم سه گانه تلاشی هرمنوتیکی از نوع نخست آن است.
البته ذکر چند نکته در این مجال ضروری است.
الف) این دست از فعالیتهای هرمنوتیکی را باید از نوع هرمنوتیک بی نام دانست، چرا که تا قرن هفدهم که دان هاور کتاب خود به نام هرمنوتیک قدسی یا روش فهم کتاب مقدس را منتشر کرد، هرمنوتیک به عنوان رشته مستقلی از فعالیتهای علمی بشر شناخته نشده بود، با اینکه اندیشه های هرمنوتیکی تاریخچه ای بسیار طولانی دارد.
چنانچه بخشی از کتاب ارغنون ارسطو به نام پاری ارمنیاس یا (در باب تفسیر) را باید تلاشی هرمنوتیکی دانست. ارسطو در این کتاب به بررسی ساختار دستوری گفتار آدمی می پردازد.
سنت آگوستین نیز از جمله متکلمانی است که تاثیر فراوانی بر هرمنوتیک مدرن گذاشته و حتی بزرگان این دانش چون هایدگر و گادامر را تحت تاثیر خویش قرار داده است تا به آنجا که به گفته ابلینگ مقاله او به نام (on christain doctrine) را بایستی به لحاظ تاریخی موثرترین نوشته هرمنوتیکی دانست، با این وجود او در کتب و مقالات خویش نامی از هرمنوتیک نمی برد.
از جمله دیدگاههای هرمنوتیکی او می توان به این مساله اشاره کرد که او برای درک کتاب مقدس استفاده صرف از قواعد تفسیری را کافی نمی داند، بلکه رفع حجاب از کتاب مقدس احتیاج به نورانیتی است که باید از جانب خدا بیاید و در این صورت باید بگوییم که حالت روحی مفسر تاثیر بسزایی در فهم متن دارد. این نکته دارای حال و هوای هرمنوتیک فلسفی می باشد چرا که در هرمنوتیک فلسفی می آید که برای حصول فهم، افزون بر توجه به نقش متن، ذهنیت مفسر را نیز بایستی مهم و موثر دانست.
فردریش نیچه نیز از جمله متفکرانی است که هر چند در آثار خویش نامی از هرمنوتیک نمی برد، اما آموزه های فراوانی از این دست را در کتابهای مختلف خویش و به خصوص در کتابهای (فراسوی نیک و بد) و (خواست قدرت) ارائه می نماید. به عنوان مثال نمونه های زیر قابل توجه می باشد:
ارزشهای ما به چیزها تاویل می شوند.
پس، آیا هیچ معنایی در "در-خود" وجود دارد؟
آیا معنا ضرورتا معنایی نسبی و چشم اندازی نیست؟
هر معنایی خواست قدرت است.
خواست قدرت، قطعه ی 590
مرا ببخشایید که در مقام یک زبان شناس قدیمی از این شیطنت دست بر نمی توانم داشت که شیوه های بد تفسیر را انگشت نما کنم. باری، این قانونمندی طبیعت که شما فیزیک دانان چنین مغرورانه از ان دم می زنید، وابسته به تفسیر شما از طبیعت و پرت بودن شما اززبان شناسی است
فراسوی نیک و بد قطعه ی 22
بنا بر این با وجود آنکه در زمان نگارش و تدوین این قواعد اساسا نامی از هرمنوتیک در میان اندیشمندان مسلمان و بلکه متفکران غربی مطرح نبوده است، مباحث بخش الفاظ علم اصول را باید تلاشی هرمنوتیکی دانست، چرا که برای هرمنوتیکی دانستن یک اموزه تنها بایستی به سنخ آن آموزه دقت کرد.
ب) آنچه را که از تلاش دانشمندان علم اصول ذکر نمودیم، تنها بخشی از تلاشهای هرمنوتیکی دانشمندان مسلمان است و اندیشمندان سایر رشته های دینی نیز مباحثی از این دست داشته اند.کلمات کلیدی :